ماجرا از اين قرار بود كه مرد جوان همسرش را در باغي با مرد غريبه ديده و آنها را به قتل رسانده و اجسادشان را آتش زده بود.
اجساد اين دو زماني پيدا شد كه فرزند مردي كه با نگار ارتباط داشت، به پليس خبر داده بود پدرش گم شده است.
البته او به صورت جداگانه خود به جستجوي پدرش پرداخته و توانسته بود جسد او را پيدا كند. اين جوان به پليس گزارش كرده بود وقتي وارد باغي شده كه گفته ميشود پدرش به آنجا رفته جسد را داخل گودالي پيدا كرده است.
كار تحقيق در اين محل انجام شد و علاوه بر جسد مرد مفقودي جسد زن ديگري هم پيدا شده بود. پليس تحقيقات بيشتر انجام داده و شوهر زن مقتول به عنوان مظنون بازداشت شد.
او اتهام را قبول كرده و گفته بود كه شاهد رابطه همسرش با مرد غريبه بوده است و آنها را به قتل رسانده و جسدشان را به آتش كشيده است.
وقتي جلسه دادگاه تشكيل شد و نماينده دادستان، كيفرخواست را خواند، اوليايدم حاضر شدند. پسر مرد مقتول كه جسد را پيدا كرده بود، پشت تريبون قرار گرفت تا در مورد آنچه ديده است، توضيح دهد.
او گفت: پدرم شب از خانه خارج شد و گفت با يكي از دوستانش در باغ وي، قرار دارد. او ديگر نيامد. فرداي آن روز ما سراغ دوست پدرم رفتيم. او گفت با پدرم بوده اما فقط يك ساعت و بعد از هم جدا شدند.
ما به پليس شكايت كرديم و البته من خودم هم دنبال پدرم گشتم و به باغي رفتم كه قرار بود پدرم در آنجا دوستش را ببيند، با دقت آن اطرف را نگاه كردم و گودالي ديدم، خوب كه دقيق شدم، متوجه شدم جسد پدرم در گودال است. به پليس خبر دادم و آنها آمدند و جسد زني را هم پيدا كردند. اين جوان و خانوادهاش مدعي شدند زن جوان را نميشناسند.
سپس متهم آمد تا توضيحاتي ارائه دهد، او گفت:37 روز بود كه ازدواج كرده بودم. در دو هفته اول زندگي مشترك متوجه شدم همسرم با كسي ارتباط دارد حتي كارمان به جدايي هم كشيد اما لحظه آخر پشيمان شدم چون زنم را دوست داشتم.
با اين حال به زنم مشكوك بودم.روز حادثه سركار بودم كه متوجه شدم همسرم از مقابل مغازه رد شد. او فكر نميكرد در آن ساعت من در مغازه باشم چون در كارگاه كار ميكردم و گاهي براي خريد جنس به مغازه ميآمدم. اما از قضا من آن ساعت در مغازه بودم، پشتسر همسرم مردي راه ميرفت، آنها وارد باغ شدند، من هم به آن باغ رفتم و متوجه شدم همسرم با آن مرد در الونك باغ رابطه دارد، همسرم را وقتي در آن وضعيت ديدم، كنترل خودم را از دست دادم. به همين خاطر هر دوي آنها را كشتم و اجسادشان را در چاله انداختم و آتش زدم.
اين مرد در طول مدت دادگاه گريه ميكرد. البته شرايطي كه قتل را از عمد به شبه عمد تبديل ميكرد، در اين پرونده وجود نداشت، اما خيانت همسر متهم محرز بود. او نتوانسته بود خشم خود را كنترل كند و به جاي اطلاع به ماموران پليس، خود راسا اقدام كرده بود كه البته منجر به صدور راي قصاص براي او هم شد
نظرات شما عزیزان: